یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

چیکارت کنم دل

میخواستم ببخشم و فراموش کنم.ولی دلم آروم نگرفت
میخوام کاری کنم که تو هم نتونی فراموش کنی
یا  آروم میگیره یا...
به هر حال بدتر از اینی که هست نمیشه
+هر چند همین دل ناآروم رو ترجیح میدم

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

I Hate This

بیمارستان اصولا جاییه که بیماران در اون حضور دارند!
و یه بیمار اونقدری مشکل داره که لازم نیست کاری کنیم که باعث شه زودتر آرزوی مرگ بکنه
امروز که خواهرم برای عمل آپاندیس راهی بیمارستان شد و منم باهاش رفتم یه چیزایی اونجا دیدم که واقعا دلم میخواست بشینم و زار زار گریه کنم.موقعی که از اتاق عمل آوردنش پرستاره صدام زد و گفت بیا کمک کن تختو هل بدیم!وقتی هم که میخواست بذارتش رو یه تخت دیگه،ازونجایی که تو عمل بیهوشش نکرده بودن و با بی حسی عمل شده بود خواهرم نمیتونست پاهاشو تکون بده،به من گفت برم رو تخت و ازونطرف پاهاشو بکشم که بذاریمش رو تخت...
میخواستم بگم  این دیگه چه وضعیه و این حرفا.ولی گفتنش قطعا فایده ای نداشت.فقط به این فکر کردم که چند سال دیگه که قراره تو همین بیمارستان ها کار کنم چطوری میتونم تحمل کنم.هنوزم دارم به همین فکر میکنم فعلا به نتیجه ای نرسیدم.


چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۰

127Hours between life and death

زندگی اونقدر ارزش داره که یکی یه جای این دنیا  حاضر میشه خودش دستش رو قطع کنه تا زنده بمونه.

بی ارزشش نکنیم

پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۰

به دنبال مرهم

دلم میخواست فیلم مرهم رو ببینم،ولی اگه سینمای اینجا بخواد این فیلم رو نمایش بده احتمالا ورشکست بشه چون فقط من میرم ببینمش!!

بهتره همون فیلمای چرت و پرتش رو بذاره بمونه،گناه دارن خوب،باید پول دربیارن.                                                       

+شهر ما فقط دو تا سینما دارد..همین!


سه‌شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۰

وقتی هیچ کس نیست

امروز یه دانشگاه بود و یه کلاس ما.چقد دانشگاه دلگیره وقتی هر کی رو توش ببینی همکلاسی های مزخرف خودتن!                                                                   +عکس هوای ابری مال چند وقت پیشه که یه هوای عجیبی بود،اون طرف آسمون آفتابی بود،این طرفش که همینه.