پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۹

من،تو،آنها

-ببینین اینجوری به نفعمونه
+تو نمره ها که خیلی فرقی نمی کنه
-(با عصبانیت)فرق می کنه.می شه جبرانش کرد
+یعنی موافقین که امتحانی که دادیم نمره اش از5 باشه؟
-آره دیگه
+خب منم موافقم.واسه چی داریم بحث می کنیم؟
-آخه اونا نمی فهمن(اشاره به چند نفر دیگه از همکلاسی ها)!
این وضعیت کلاس ماست.دو نفر دعوا می کنند تا بقیه متوجه موضوع باشند.کلاس بامزه ایه.

دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

تصمیم های یهویی!


من عاشق تصمیم های یهویی ام.تصمیم واسه کارهایی که یکدفعه به ذهنم می رسه.مثل وقتی که مسیرمو عوض میکنم تا بجای خونه برم سینما.مثل وقتی که تصمیم می گیرم خواب بمونم و کلاس هامو نرم.مثل وقتی که با دوستام تو دانشگاه نشستیم و یهو یکی میگه:بریم بیرون بستنی بخوریم؟بعدش همه موافقتشون رو اعلام میکنن و راه میفتیم که بریم و به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنیم.احساس خوبی بهم میده،ممکنه همیشه نتیجه خوبی نداشته باشه اما به امتحانش می ارزه.

چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۹

آرزوهای دور،آرزوهای نزدیک


کارهای زیادی هست که میخوام انجام بدم.چیزهای زیادی هست که میخوام داشته باشم.برای رسیدن به خیلی هاش خودم تا حالا تلاشی نکردم.ولی حالا میبینم که ساده تر از چیزی بوده که فکرشو میکردم.دیگه نمیخوام آرزوهایی که بهم نزدیکند رو از دست بد     . م