جمعه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۹

The orange love

"چند روزی از دانشگاه غیبت کردم و در یک هواپیما به مقصد مادرید جا رزرو کردم.و صبح روز بعد به سویلا رفتم.مطمئن نبودم که بتوانم او را پیدا کنم.اما همه موضوع به این ختم نمیشد.اگر او را در آنجا نمی دیدم،منظورم ملاقات رودررو است،چنین فرض می کردم که شاید او همین چندی پیش در آنجا بوده.در این صورت من فقط توانسته بودم یک کشور پرتقالی را ببینم و بوی پرتقال هایی را حس کنم که او حس کرده بود.می خواستم به خیابان هایی بروم که او رفته بود و شاید هم روی نیمکتی می نشستم  که او قبلا روی آن نشسته.همین چیزها به تنهایی می توانست دلیل کافی برای سفرم باشد." 
                                             The orange girl_jostein gaarder                                                

+تنها دلخوشی من(یا یکی از دلخوشی هام!)تو یک سفر دو روزه همین بود.

۲ نظر:

  1. ۱.از این حرفای مرسی که سر زدی و اینا.
    ۲.بد دردیه خانم، بد! ما هم انقدر از این دردا کشیدیم.هنوز هم به جایی نرسیدیم.

    پاسخحذف
  2. قرار هم نیست به جایی برسیم

    پاسخحذف